✔️ از متن کتاب:
نام من همفری نیلند است. چهل و سه سال از عمرم می گذرد. در جنگ گذشته زخم کوچکی برداشته ام.
گرچه در انگلستان متولد شده ام اما خود را کانادایی می نامم. زیرا ده سال داشتم که والدینم به آن کشور مهاجرت کردند. تحصیلات خود را در آنجا به پایان رسانیدم و مهندس شدم و در شرکت های گوناگون در کانادا، شیلی و پرو کار می کردم. قدم صد و هشتاد سانتی متر است و درست هفتاد و پنج کیلو گرم وزن دارم. موهایم مشکی و رنگم پریده است و اغلب افسرده خاطرم. این افسردگی چند علت دارد. یکی از آن علت ها را برای شما نقل می کنم.
در سال 1932 با دختر زیبایی به نام ماراکینا در سانتیاگو عروسی کردم و در سال 1936 روزی که اتومبیل خود را با سرعت دیوانه واری می راندم، ماشینم خرد شد و زن و پسر کوچکم کشته شدند. مرا به بیمارستان بردند. دریغ می خورم که چرا با آنها نمردم. یکی از علل نارضایی من در زندگی همین است.
علت دیگر پیش آمدی است که برای خانواده “روزنتال” که از دوستان من بود، اتفاق افتاد.
اما علت آخری، وقایعی است که اکنون جریان دارد. باری، روزهایی که همفری نیلند چشم و چراغ انجمن بود مدتهاست سپری شده است. حالا مختصرا حکایت کنم که چگونه وارد سازمان ضد جاسوسی شدم…
Reviews
There are no reviews yet.