از متن کتاب:
آفریقایی روزگاران کهن چون به پیرامون خویش نگریست به هر سو دیواری یافت، در چپ و راست، گستره سوزان صحرا بود که نیل در آن جریان داشت. پیش رو اقیانوس ژرف وهراس انگیز و در پشت سر، خاستگاه گردابها و تندابهای جهان زیرین بود؛ نیل از همانجا سرچشمه می گرفت و بر پهنه ی زمین جاری میشد. برفراز سرش گنبد نیلفام آسمان بدانگونه کمانه زده بود که گفتی لبه های آسمان بر ستیغ کوه های دور پیوسته اند. مصریان سرزمین کوچک خود را همه جای جهان می پنداشتند. میگفتند در دنیا فقط یک رود وجود دارد و آن نیل است و تنها انسان های روی زمین هم خودشانند. سیاه را رنگ خوب و سرخ را رنگ بد می دانستند. زیرا رنگ خاک مصر سیاه بود و خاک صحرا که دور از سرزمبن آنان بود رنگ سرخ داشت. صحرا از سرزمین مصر چندان دور نبود ولی مصریان نمی خواستند خود را به خطر بیندازند و به آنجا قدم گذارند. دریای آبی چون روزنه ای آنان را با دنیای خارج مربوط می کرد. اما این روزنه در نظر آنان سر نفوذناپذیری می نمود. می پنداشتند کف دریا از دهان خدای دریا بیرون می آید و نمک دریا سم است. بی آنکه از دنیای خود پا بیرون نهند، هزاران سال بدین گونه زیستند…
سرفصل های کتاب:
بخش نخست: غول سر برمی آورد
بخش دوم: مرزهای ناپایدار
بخش سوم: پیروزی و شکست
بخش چهارم: غول در گذرگاه تاریخ
بخش پنجم: راه فرزانگان
بخش ششم: فاتحان و شکست خوردگان
بخش هفتم: پرواز و سقوط
Reviews
There are no reviews yet.