این کتاب درباره تاریخ افغانستان است که در گذشته جزئی از ایران بوده است. کتاب تاریخ سلطانی به قلم سلطان محمدخان بارکزایی به معرفی و بررسی تاریخ حکومتداری لودیان، سوریان، غلجاییان و سدوزاییان میپردازد. ارگ، حاکمان، میراثخواران، ریشسفیدان و برخی از به اصطاح روشنفکران از هر قوم و تباری که باشند در کنار اموری که پیش میبرند شغل دیگری نیز دارند؛اینکه هرگاه رعیت زیر فرمانشان از زندگی در وضعیت موجود ناامید گشته و به شیوهی ادارهی امور معترض شدند، دستی در انبار مفاخر تاریخ کرده و چیزی بیرون کشند تا موقتا تسکینی باشد بر درد بدبختی مردم. اینها در این کار آن قدر لایق و شایستهاند که حقایق عینی و انکارناپذیری مثل جنگهای بیهوده و بیپایان، نسلکشیها، بیماریها، گرسنگیها، جهالتها و عقب ماندگیهایی را در روز روشن و پیش چشم همگان انکار میکنند و مردم را با دروغ و توهمی که خودشان و اسلافشان ساختهاند در وضعیت و مسیری که دلخواهشان است نگه میدارند. در بخشی از کتاب تاریخ سلطانی میخوانیم:
سلطان محمد او را نوازشها نموده به شیرخان ملقب نمود و رفته رفته او را در خدمت خود به غایت مقرب کرد و اتالیق و نیابت پسر خرد خود جلالخان به او مفوض کرد و در آن وقت شیرخان رخصت جاگیر گرفته از مدت معهود زیاده درنگ کرد. روزی سلطان محمد از او شکوه کرد که وعدہ خلافی کرد. محمدخان حاکم جونپور فرصت یافته گفت که او به غایت محیل و مکار است. انتظار آمدن پادشاه محمود بن سکندر لودهی را دارد. سلطان محمد را نیز مزاج ازو متغیر شده گفت: علاج آوردناش چیست؟ محمدخان گفت: سلیمان خان برادراندرش که پدر بر او بسی مشفق بود به حضور است. اگر پادشاه جاگیر را به او عطا کند، هر آیینه دوان خواهد آمد. لاجرم سلطان محمد، محمدخان را به جهت نصب سلیمان و عزل شیرخان به خواصپور فرستاد و مذکور آمده شیرخان جبرا اخراج ملک کرده جاگیرات را به سلیمان برادرش عطا کرد و به شیرخان تاب نمانده در نزد سلطان جنید برلاس – که حکومت مانکپور را داشت – شتافته، ارمغان بسیار گذرانیده مقرب شد و از نزد او فوجی به کمک برداشته جاگیر خود را متصرف شد.
Reviews
There are no reviews yet.