داستانی از نویسنده افغانستانی خالد نویسا.
وی تا کنون سه مجموعه داستان کوتاه، به نامهای «فصل پنجم»، «تصورات شبهای بلند» و «راه و چاه»، یک رمان کوتاه بهنام «آب و دانه» منتشر کرده است.
از متن داستان:
رمضان دروازه خانه آسیابان را شور داد و آن را باز کرد. به روی دروازه تخته هایی به شکل چلیپا میخ شده بود. رمضان به خانه آسیابان داخل شد. بچه ای که فکر میشد موهایش را گاوی لیسیده است به وی سلام داد. رمضان پشت سر بچه آسیابان را دید که کاردکی را بر سنگ گردی تیز می کرد. با دیدن رمضان از جا برخاست، لبخندی زد و به چند تار ریش زنخش دست کشید…
Reviews
There are no reviews yet.