«برپای راه ابریشم»، سومین دفتر شعر صالحمحمّد خلیق، دربرگیرنده ۴۲ سروده در قالبهای نیمایی و کهن از سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۱ هجری خورشیدی است.
آقای لطیف پدرام، شاعر نامآشنای کشور، درباره این دفتر شعر خلیق، مقاله مُفصّلی زیر عنوان «ستایشگر جسور آفتاب «بر پای راه ابریشم» نوشته و در فصلنامه «حجّت»، نشریّه کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی ( دوره دوم، سال پنجم، شماره ۱۹ (اوّل و دوم) فروردین ـ شهریور سال ۱۳۷۶، صص ۸۶ _ ۹۱) به نشر رسانده است که در زیر فرازهایی از آن مقاله به خوانندهگان گرامی پیشکش میشوند:
«”بر پای راه ابریشم” با توجّه به روند مسلّط شعر فارسی در این سالها اثری بسیار ارجمند است. شاعر، همه جا به دنبال خودی است و سراینده شکوه و عظمت آریانازمین و ستایش از “آیین مهر” و “سرزمین مهر”. خلیق، “مهرآیین” نیست، ولی تردیدی نیز وجود ندارد که ثناخوان و عاشق تمامی عظمت و شکوه دیرین آریانازمین است با “مهر” و “زروان” و “زرتشت”ش..
خلیق، همه جا به دنبال شاهنامه است، یا آنچه در شاهنامه آمده است. شاعر اگر در ایستگاه “سمرقند همچو قند” است برای تاجیکستان، پاره دیگر قلبش درود میگوید. در اوج مصیبتها و بدبختیهای ملّت خود گوشه دیگری از آریانازمین، ایران و ایران بزرگ، را به خاطر میآورَد. “ترمذ”، گوشه دیگری از سرزمین آرمانی شاعر است؛ دریغ و درد شاعر از این است که چرا از بلخ نیز بانگ درایی برنمیخیزد..
خلیق، بدون تردید، بیهراس از هر مرجعی و قدرتی مبلّغ وحدت و یگانهگی آریانای بزرگ است. او میخواهد آریانای بزرگ وحدت و یگانهگی دیرین خود را باز یابد؛ مثلاً میان افغانستان و ایران و تاجیکستان (میان یاران) “ما” و “شما” نباشد. در رؤیاهای بزرگ و شاعرانه او آریانای بزرگ (سرزمین بزرگان، یلان و وخشوران) دوباره از میان گرد و غبار قرون، سرافراز از راه میرسد..
خلیق، در گزینه “بر پای راه ابریشم” به جستوجوی زیبایی نیست؛ انگار شعر را همچون وسیلهیی میپندارد برای رساندن آرزوی بزرگ ملّی و تاریخییی که در دل نهان دارد. خلیق، یک شاعر آرمانگرا است. تعهد اجتماعی و سیاسی خلیق، تعهد برای این یا آن نظام سیاسی نیست. بگذارید صریح بگویم: اگر بتواند، اگر چرخ بر مراد او بود، جغرافیای شاهنامه را احیا میکرد. سرود ملّی خلیق، شاهنامه فردوسی است.»
Reviews
There are no reviews yet.