بریده ای از کتاب:
حسین، حسین، حسین… چقدر این کلمه دوهجایی را دوست دارم. از میان آن همه القابی که به تو داده اند، این اسم را از همه بیشتر دوست دارم. اسمی که یادآور یک جفت چشم قهوه ای عمیق است در زیر ابروانی که از کودکی چینی کوچک داشت و نگاه هایی که همیشه شگفتی را برمی انگیخت. هنگامی که در آغوش من شیر می خوردی نگاهت همانند برادرت نبود و نه همانند شیرخوارگان دیگری که دیده بودم.
حسین، حسین، حسین. هنگامی که کودکان سر در پی هم می گذاشتند در پی گنجشگان و کبوتران، تو کبوتران زخمی را به خانه می آوردی، آنها را به روی کاه نرم شده می گذاشتی، زخمشان را می شستی، از برگ درختان مرهم می ساختی و گاه با پارچه ای تمیز زخمشان را می بستی و موقعی که سلامتی را بدست می آوردند، آنها را در باغچه خانه پرواز می دادی…
Reviews
There are no reviews yet.