بخشی از متن کتاب
در دهکدهای دورتر از آنجا که ما میشناسیم، مردمانی در حال زندگی کردن با هم بودند،
دهکدهی سرسبز و زیبایی بود و سرزمینی خوش آب و هوا که چهار فصل را در میان خود داشت،
بهارهایی دلنواز و روحبخش با بارانهای ملایم، نسیمهای آرام، فضای سرسبز و غنچههای شکفته شده.
آنقدر زیبا بود که هر کس ساعتهای دراز به این منظرهها دل ببندد و تابستانی گرم اما با برکت که درختان را بارور میکرد و محصولات زراعی این دهکده را میپروراند و ثروتی برای اهالی این روستا به بار میآورد، پاییزی عاشقانه با برگهای ریخته و زرد در سراسر دهکده و سرآخر زمستانی سرد که روح تازهای به دهکده میآورد و همگان را به این وا میداشت که هنوز زندهاند، این تغییرهای ناگهانی هوا به آنها زنده بودنشان را هشدار میداد،
این دهکده هرچند که کوچک بود اما اقلیمی پر از تفاوتها و زندگی در خود داشت،
سودای بودن و زندگی در این دهکده در سر بود و همسایگان به طول تاریخ دوست داشتند همواره به این خاک دست یابند و در آن زندگی کنند، زیرا این خاک نه فقط به واسطهی آب و هوا و طبیعت زیبا که به واسطهی دُر و گوهری که در خاکش نهفته داشت همواره ثروت را برای اهالی آن به ارمغان میآورد و این آرزوی بسیاری از آدمیان بود که در این خاک زندگی کنند و از ثروتهای درونش لذت بجویند،
Reviews
There are no reviews yet.