سرآغاز داستان:
صدای توقف اتومبیل مرا به جلو پنجره کشاند. اتومبیل شماره مادرید داشت. جلو در ورودی ویلا که به تازگی آن را در سواحل والنسیا، جنوب اسپانیا خریده بودم اتومبیل سیاه رنگی نظرم را جلب کرد. دو مرد که یکی مسن تر از دیگری بود، از اتومبیل پیاده شده و کنار آن ایستاده بودند. نگاهشان به پنجره های ویلا بود. مرد مسن را شناختم. هانس لانگه از مامورین سرویس اطلاعاتی آلمان فدرال بود. در اینکه آنها به ملاقات من آمده بودند، تردید نکردم. چون در آن حوالی تا شعاع پانصد متری، ویلای دیگری وجود نداشت. مهم اینکه یکی از آن دو مرد چهره آشنا بود و سالها از آشنایی من با او می گذشت…
تگ:
ادبیات داستانی ایران رمان ایرانی رمان پلیسی قدیمی رمان پلیسی کلاسیک
Reviews
There are no reviews yet.