از پیشگفتار نویسنده:
آنچه مرا به نوشتن این گفتار برانگیخته وضع اسفناک و وخیم فرهنگ زبانی-فکری ما در این شصت سال گذشته است که به منزله دنباله دیررس ادب و اندیشه ورزی دوره مشروطه تهیدست و پرمدعاست. ادب مشروطه تحت الشعاع بیداری سیاسی پرشور و شوق وقت قرار داشت، بیآنکه در آن مستحیل گردد. ادب و اندیشه ورزی این شصت سال اخیر در و همراه ناآرامی های سیاسی شکل گرفته و در سایه اش رستاخیز اسلامی از قعر خود در ما برون جوشیده تا همه چیز را برای یک ابدیت دیگر از نو قبضه کند و یکسان و یکنواخت سازد. از پردانی و پرگویی عاملانش اینکه خود را در شاهکارهای فکریشان هم معصوم میدانند، و هم برای راهنمایی مردم صالح و مدبر می شناسند. این نوآوری فرهنگی در قیام خروشانش از اصل اسلامی خود شگردهای گوناگون دارد که یکی از آنها اندودنش به آه ندامت و استغفار است! یکی دیگرش، چنانکه خواهیم دید، گریز به پیش و به قلب حماقت زدن: چه روشنفکران ما همه پاکباز و از جان و دل مسلمانند. طبق معمولم من وظیفه خود دانستم که جوش و خروشهای نامرئی آنها را برملا کنم و مکانیسم آنها را بشناسانم، نه از راه دلسوزی به حال مردمی که برای سرنگون ساختن خود به چاه بازگشاییشده اسلام سر از پا نمیشناختند، بلکه چون این یکی از نویسندگان این “نوآوری فرهنگی” را اهانت فکری به خودم می دانم که قهرا سرزمینم. اگر نادانی و نادانستگی عذرهای موجه باشند تباهی هیچگاه رخت برنمی بندد…
Reviews
There are no reviews yet.