رمان از شبی از شبهای انقلاب آغاز میشود که فریاد نافرمانی اهالی تهران از روی بامها به آسمان برخاسته است. رفتهرفته شعار اللهاکبر صداهای دیگر را میپوشاند و گودالهای سیاه و ناشناخته ماه ـ این سرزمین آمال و آرزوهای دستنیافتنی و شاعرانه ـ در نگاه اهالی، به اجزای چهره خمینی تبدیل میشود.
در فردای انقلاب اما، یک روز صبح مردم تهران سوراخهایی را زیر پای خود کشف میکنند که در آسفالت شهر دهان باز کرده است. گودالهای سیاهی که برای هرکدام از هفت شخصیت اصلی معنا و مفهوم ویژه خود را دارد: ساختمان مترو، شهر زیرزمینی باستانی، شبکه فراموششده قناتها، دوزخی که به دست اهریمن بنا شده و یا شاید بازتاب زمینی حفرههای اسرارآمیز ماه…
Reviews
There are no reviews yet.