در کتاب بوف کور پشت گُلی، داستان بوف کور، بر اساس برداشت مولف، صحنه بندی می شود. مولف اذعان می دارد، مانند سایه ای که هدایت توقع دارد، هر چه را می نویسد، با اشتهای هر چه تمام تر ببلعد و مانند سگ گرسنه ای بو بکشد و از دشواری درک بوف کور نومید نشود و نترسد و دوباره بیاید و دوباره جستجو کند، تا موفق شود گل تر و تازه را از روی خاشاک بیرون بکشد و از آزمایش در انداخته، موفق بیرون آید، آن روی پشت گُلی بوف کور را، از دل و چشم بوف بیرون می کشد. ایشان مانند نقاشی وسواسی و کج سلیقه، روی حقیقی بوف کور را پس از هفتاد سال، پیش چشم مخاطب قرار می دهد و به قولش بر پیش بینی هدایت، می خواهد کسی کاغذ پاره های مرا بخواند، می خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند، صحه می گذارد.
Reviews
There are no reviews yet.