کولاک عشق داستانی بلند از علیرضا ذیحق است که پیش از این از وی رمان های شبهای استانبول، اعلان عشق درباکو و عروس نخجوان چاپ شده است.
سرآغاز داستان:
کوچک که بود، تاجی او را به شکار عنکبوتها می برد. تاجی به او می گفت: “باید نگذاریم که اینها بزرگ شوند. اگر قد و قامت پیدا کنند، ما را می بلعند. تارهاشان چنان محکمند که می شود با آنها تاب رفت یا اگر خواستند دور گردن آدم می پیچند و خفه اش می کنند”. از این رو تو انباری خانه می افتادند به جان عنکبوتها و حسابی لت و پارشان می کردند. وقتی انباری از عنکبوتها خلوت می شد، تاجی که چند سالی از او بزرگتر بود، او را به سوی خود می کشید. ولی کوچک بود و حسی به او دست نمی داد و فکر می کرد این هم نوعی بازیست…
Reviews
There are no reviews yet.