شگفت انگیزترین داستانهای جاسوسی ماههای اخیر
سرآغاز داستان:
برف سراسر فرودگاه را پوشانده بود. این برف همراه بادهای شب گذشته از شمال آمده بود و بوی دریا میداد. برف سراسر زمستان بر زمین خاکستری رنگ باقی می ماند و چنان حالت سکون و عدم تحرکی بدان می بخشید که پنداری گذشت فصول در سال مفهومی ندارد. مد تغییر همچون دود جنگ، مواج و پرنوسان برفراز آن معلق می ماند و تارک ساختمانها، آنتن های رادار و بالاخره همه چیز را در خود فرو می برد. به طوریکه جز زمین و آسمان دیگر چیزی در آن منطقه وجود نداشت و همه چیز مدفون در سرما به نظر می رسید. در ماورای فرودگاه چیزی نبود. نه خانه، نه تپه، نه جاده و نه حتی یک نرده یا یک درخت…
Reviews
There are no reviews yet.