نزدیک چشمه دهکده ما
داری کهنه، یک چنار تنومند باشکوهی چندین صدساله برپا بود
روی تنه اش صدها چین خوردگی، برجستگی های رنگارنگی
پوسته پوسته های ورآمده، زیر هر رنگ شگفتی پیدا بود
گفتی هنرمند زبردستی در پهنای روزگار
رنگامیزی شگفتاری کرده
هر شاخه اژدها وارش، ویژه رنگی داشت
تنه اش رنگ مس بگداخته
برخی از شاخه ها دودی، چند تا کبود و تار
برخی دیگر به رنگ یشم…
تگ:
ادبیات داستانی ایران رمان ایرانی نثر شاعرانه
Reviews
There are no reviews yet.